صاحب‌خانه 15 سال است كه طعم غذا را نچشيده و به مهماني نرفته، تنها تفريحش اين است كه با همسرش سوار آمبولانس شود و به بيمارستان برود...

به گزارش مشرق، فارس نوشت: وقتي به كوچه "سرو " رسيديم، آسمان هنوز آفتابي بود و گرماي تابستان ديگر به شكوه‌مان انداخته بود اما در دل نشاطي احساس مي‌كرديم. نشاط از اين بابت كه به ديدار عزيزاني مي‌رويم كه قلبمان را تسخير كرده‌اند و مهرباني‌شان تمامي ندارد.

گلبرگي روي در ورودي منزل چسبانده و روي آن نوشته بود «لطفاً زنگ نزنيد، در بزنيد، مهران‌راد». وارد منزل شديم؛ متعجب از اين همه آرامش؛ از اين همه گذشت؛ چيدمان منزلي نقلي كه گل‌ها و شكوفه‌هاي زيادي در گوشه گوشه‌اش مي‌درخشيد.

آري به ديدار جانباز دوران دفاع مقدس «ابراهيم مهران‌راد» رفتيم اما ديدن ايثارگري همسر وي اين ديدار را تحت شعاع قرار داد؛ ايثارگري در اين خانه از اين جهت كه اگر مشكلاتشان را بر شاخه‌هاي سرو تحميل كنند، سرو در برابر آن خم مي‌شود اما آنها مقاوم‌تر از سرو ايستاده‌اند و اين مقاومت ستودني است.

بعد از پذيرايي صميمانه، از «شيرين جافر» همسر اين جانباز خواستيم كه به ديدار صاحب‌خانه برويم، صاحب‌خانه‌اي كه 15 سال است طعم غذا را نچشيده، به مهماني نرفته، تنها تفريحش اين است كه با شيرين سوار آمبولانس شده و براي ويزيت و معالجه به بيمارستان برود؛ خانم جافر اذن ملاقات داد و وارد اتاق شديم. مهران‌راد كه روزي تاب ديدن يك كودك شهيد شده را در منطقه جنگي نداشت و از ديدنش نفس‌هايش به شماره مي‌افتاد، امروز روي تختي بدون تكلم خوابيده است؛ او فقط نظاره‌گر بوده و حتي قادر به انجام ساده‌ترين كارهاي شخصي‌اش هم نيست.

مهران‌راد سال 1342 واد ارتش شده بود؛ در روزهاي نخست جنگ تحميلي با مدرك فوق ديپلم رشته پرستاري در بخش بهداري لشكر 81 زرهي اهواز مشغول به فعاليت شد؛ بعد از مجروحيتش نيز دوباره به منطقه بازگشت و به لشكر 58 ذوالفقار و پادگان ابوذر منتقل شد كه اثرات موج‌ بمب‌هاي خوشه‌اي دشمن در گيلانغرب و خونريزي سمت راست مخچه وي را از 15 سال گذشته خانه نشين كرده است.

* خدايا! شيرين را در جاده ايمان استوار نگه‌دار

در و ديوارهاي اتاق اين جانباز دوران دفاع مقدس، با برگه‌هاي كاغذي تزيين شده كه شيرين تمام اين مطالب را نوشته و روي ديوار چسبانده است؛ روي چند برگ كوچك و بزرگ نوشته شده بود «يك لحظه دلم خواست صدايت بكنم؛ گردش به حريم باصفايت بكنم؛ آشوب دلم به من چنين فرمان داد؛ در سجده بيافتم و دعايت بكنم»، «خدايا! شيرين را در جاده ايمان استوار نگه دار»، «هر چه دلم خواست نه آن مي‌شود؛ هرچه خدا خواست همان مي‌شود».

در گوشه‌اي از اتاق داروهاي اين جانباز از جمله سرنگ بزرگي به چشم مي‌خورد كه به نوعي ظرف غذاي ابراهيم است؛ در معده اين جانباز دوران دفاع مقدس دستگاهي به نام «پيگ» كار گذاشته شده است كه از اين طريق تغذيه مي‌شود؛ اين زن فداكار در ابتدا مواد مغذي ماهي، گوشت يا مرغ را به همراه سبزيجات و برنج پخته، از صافي عبور مي‌دهد سپس اين مواد يا داروهايي را كه در آب محلول شده است را با سرنگ وارد معده همسرش مي‌كند.

كنار اين مادر و زن مهربان مي‌نشينيم تا از زندگي خود برايمان بگويد و اين گونه اظهار مي‌دارد: در اميريه تهران بزرگ شدم؛ از سوم ابتدايي چادر و روسري سر مي‌كردم؛ چادر سرمه‌اي با گل‌هاي ريز سفيدرنگ كه به خاطر آن حرف‌ها و كنايه‌هاي زيادي شنيدم به طوري كه گاهي مرا با اين چادر به عنوان كارگر منزل صدا مي‌زدند اما تا امروز بر آن افتخار ‌كردم و خواهم كرد.
ما پنج خواهر بوديم و من ديوانه‌وار پدرم را دوست داشتم؛ او هميشه به من مي‌گفت «شيرين ستون طلايي خانه من است»؛ وقتي در مهر ماه سال 1348 با ابراهيم ازدواج كردم، پدرم به وي گفت «تو را به شيرين مي‌سپارم».

ثمره اين زندگي 3 دختر است؛ از جايي كه صاحب فرزند پسر نشديم، همسرم 2 سال بيشتر به جاي فرزند ذكوري كه نداشتيم، خدمت كرد و در سال 1374 بازنشسته شد.
بعد از نمايان شدن اثرات جانبازي ابراهيم، پدرم هميشه به من مي‌گفت «ابراهيم را راضي نگه دار؛ اگر مي‌خواهي به من خدمت كني، به او خدمت كن» همين كار را كردم؛ بعد از اينكه پدرم به رحمت خدا رفت فقط در مراسم چهلم وي، به سر مزارش رفتم چرا كه با رفتنم بر سر مزار پدرم، ابراهيم در خانه تنها مي‌ماند.

* دخترم هيچ گاه نمي‌خواست با پدر خداحافظي كند

او از روزهاي پرالتهاب جنگ تحميلي برايمان مي‌گويد: قصرشيرين در دست دشمن بود؛ ابراهيم و ابراهيم‌ها نيز براي آزادسازي آنجا به منطقه رفتند؛ او سال 1362 مجروح شد و به محض بهبودي مختصر دوباره به منطقه ‌رفت؛ هر بار كه او به جبهه اعزام مي‌شد، دخترم مرضيه خود را در گوشه‌اي از اتاق پنهان مي‌كرد تا لحظه خداحافظي با پدرش را نبيند.

بنده اشتياق زيادي براي رفتن ابراهيم به جبهه داشتم بنابراين هر كاري از دستم برمي‌آمد، برايش انجام مي‌دادم؛ ياد هست به جاي بند پوتين، كش باريكي روي پوتينش قرار دادم تا ابراهيم به راحتي پوتينش را بپوشد و اذيت نشود؛ يك بار هم كلاهش در منطقه سوراخ شده بود و خودم رفتم براي او كلاه تهيه كردم.

او در پادگان ابوذر تكنسين اتاق عمل بود؛ يكبار كودكي تركش خورده را در بيمارستان معالجه اوليه كرد تا زنده بماند؛ پس از آن مي‌خواست آن كودك را به مادرش بدهد تا دست نوازشي بر سر او بكشد ناگهان كودك به شهادت مي‌رسد، ديدن چنين صحنه‌اي با شرايطي جسمي و رواني به قدري براي همسرم سخت بود كه همان لحظه سكته‌ كرد و حدود 44 روز در بيمارستان قلب 502 ارتش بستري شد.
همسرم در جبهه به قدري مهربان بود كه همرزمان و دوستان او مي‌گويند «مهران‌راد وقتي براي مرخصي به تهران مي‌آمد، همه مي‌گفتند يتيم شديم تا مهران‌راد از مرخصي برگردد».

وي ادامه مي‌دهد: در يكي از شب‌هاي برفي و زمستاني ابراهيم در منطقه جنگي بود؛ براي پارو كردن پشت‌بام مجبور بودم خودم اقدام كنم؛ وقتي پدر متوجه اين موضوع شد گفت «به من مي‌گفتي تا خودم هزينه كارگران را براي پارو كردن برف‌ها مي‌دادم» به وي گفتم «مي‌خواستم كمتر دلتنگي كنم به همين خاطر برف‌ها را پارو كردم».

* خنده تلخ من از گريه غم‌انگيزتر است

اين روزها هوا گرم است؛ امروز شيرين و ابراهيم از تفريحي كه به بيمارستان داشتند، برگشته بودند؛ او خيلي خسته بود اما با اين حال براي اينكه حرارت بدن ابراهيم زخم‌هايش را اذيت نكند، آب هندوانه را گرفت و از طريق سرنگ وارد معده همسرش كرد.

دل‌هاي ما ميزبان اشك‌ها و لبخندها در اين سفر كوتاه به يك سرزمين آسماني بود؛ گاهي قطرات اشك از گونه‌هاي شيرين جاري مي‌شد و مي‌گفت «خنده تلخ من از گريه غم‌انگيزتر است؛ كارم از گريه گذشته بدان مي‌خندم».
او ادامه مي‌دهد: خدا صدام را لعنت كند؛ اينها يادگاري‌هاي جنگ هستند؛ شب‌هاي يلدا و عيد بچه‌هاي من دوست دارند، به منزل ما بيايند اما به خاطر اينكه سر و صدا و شلوغي پدرشان را اذيت مي‌كند، اينجا نمي‌آيند.

دست‌هاي اين همسر جانباز بوي زحمت مي‌دهد؛ در حالي كه اشك روي گونه‌هايش سوسو مي‌كند، خاطره‌اي از شب يلدا را برايمان اينگونه روايت مي‌كند: انار روي ميز بود؛ نيمه شب يادم ‌افتاد كه نكند سردار من، انار را ديده و دلش خواسته باشد؛ از رختخواب دل كندم؛ انار را با دست‌هايم فشار دادم تا آبي از آن چكانده و به او بدهم؛ ديدم او خواب است اما با سرنگ برايش گاواژ كردم تا اين محبت به مغزش برسد و به او بگويم كه تنهايش نمي‌گذارم؛ گاهي آب ميوه و غذاها را بر لب‌هاي او مي‌زنم تا طعم‌ها فراموشش نشود.

* سالهاست عطر غذا در اين خانه نپيچيده است

تمام اعضاي خانواده‌ هميشه دوست دارند، حداقل يك وعده غذا را دور هم بنشينند اما چندين سال است كه اين زن به تنهايي در گوشه آشپزخانه غذا مي‌خورد طوري كه حتي صداي چيدن ميز غذا به گوش همسرش نرسد؛ او خيلي وقت است كه غذاي عطردار درست نمي‌كند و مي‌گويد «من چگونه چنين غذايي را بخورم در حالي كه ابراهيم‌ام نمي‌تواند از آن بخورد».
ابراهيم يك بار با زبان بي‌زباني از من نان و پنير خواست؛ نان و پنير و چايي را ميكس كردم و برايش آوردم تا وارد معده‌اش كنم؛ او از اين موضوع خيلي ناراحت شد و آن را كنار زد.

* به مونسم افتخار مي‌كنم؛ از ديدن دردهايش ذره ذره مي‌ميرم

اين زن ايثارگر هر روز صبح مانند سرباز وظيفه بيدار مي‌شود و مي‌گويد «فرمانده! در خدمتم؛ فرمان بده تا سربازت اجرا كند»؛ او مي‌گويد: اين راه زندگي را كه با ابراهيم طي كرديم خيلي ناهمواري داشت اما از اين جهت كه مونسم يك جانباز است افتخار مي‌كنم و گاهي از ديدن دردهاي او ذره ذره مي‌ميرم.

زمان عقد دخترش مي‌رسد؛ او به امير نهاوندي و خرم‌طوسي مي‌گويد پدر بچه‌ها قدرت تكلم ندارد، شما در مراسم عقد حضور پيدا كنيد بلكه دل دخترم كمي آرام گيرد.

همسر جانباز مهران‌راد، روحي لطيف و احساس شاعرانه‌اي دارد؛ براي پرنده‌ها و ياكريم‌هايي كه پشت پنجره مي‌نشينند، دانه مي‌پاشد و به آنها مي‌گويد براي شفاي تمام مريض‌ها دعا كنيد.
او گل‌هاي شمعداني را خيلي دوست دارد؛ دستي بر گلبرگ‌ها كشيده و در برابر عظمت پروردگار سر به سجده مي‌نهد.
شيرين جافر، خواهر مهرباني است كه برادرش نيز دو پايش را در منطقه سومار به اسلام هديه داده و از اين جهت او خود را زينب عصر كامپيوتري مي‌داند.

* ديوانه‌وار عاشق حضرت ابوالفضل (ع) هستيم

وي ادامه مي‌دهد: ديوانه‌وار عاشق حضرت ابوالفضل (ع) هستيم، همسرم يك بار در كودكي بينايي خود را از دست داده بود مادرش با توسل به حضرت ابوالفضل (ع) شفاي او را ‌گرفت؛ بارها اتفاق افتاده كه پزشكان براي معالجه او عاجز مانده بودند، دست به دامان حضرت قمر بني‌هاشم (ع) شدم و ابراهيم حالش خوب شد.

براي استحمام وي گاهي با احاطه شدن ضعف بر من، ممكن بوده كه ابراهيم از دستم رها شود؛ متوسل به حضرت ام البنين شدم تا مرا تنها نگذارد؛ همين گونه نيز ‌شد؛ من دست‌هاي حمايت‌ اولاد پيامبر (ص) را در زندگي مي‌بينم. خداوند هميشه همراه ما بود و حتي يك بار هم زير بار سختي‌ها نشكسته‌ام.

اين همسر جانباز بيان مي‌دارد: از مقام معظم رهبري خيلي ممنونم كه اين گونه با درايت عمل مي‌كنند تا چنين نظامي‌هاي خوبي حافظ مملكت باشند و از نظاميان ممنونم كه مانند شمعي دور نقشه عزيز روشن هستند و نمي‌گذارند بيگانگان نگاهي به ايران بياندازد.

او در اين ديدار اعياد شعبانيه را به رهبر معظم انقلاب و ساير جانبازان و پاسداران تبريك گفت؛ وي از امير پوردستان فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي، سرهنگ جعفري مسئول ايثارگران ارتش، امير سيفي رئيس حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس ارتش، از گروه پزشكان بيمارستان گلستان نيروي دريايي، حجت‌الاسلام نقويان، حميد ماهي‌صفت قدرداني مي‌كند.

* آرزو دارم با سرباز ولايت به ديدار رهبر معظم انقلاب بروم

از شيرين جافر خواستيم كه آرزويي كند و مي‌گويد: آرزو دارم كه آقاي مهران‌راد را كه به من آبرو و عزت داده است را به عنوان سرباز ولايت روي ويلچر بگذارم، جلوي رويم بگيرم و به ديدار رهبر معظم انقلاب برويم.
و آرزوي ديگر او اين است كه اي كاش دوباره بوي پوتين ارتشي در خانه‌اش مي‌پيچيد؛ و اي كاش او يك بار ديگر لباس مقدس ارتش را بر تن مي‌كرد.


نمايي از اسطوره
 
ابراهيم مهران راد جانبازي كه 15 سال است درد را خسته كرده
 
گريه هاي شيرين جافر بر بالين همسر جانبازش ابراهيم مهران راد بخاطر دردهايي كه مي كشد
 
لحظه هايي كه با دردهاي بي صدا مي گذرد
 
درد مي كشد و آرام آرام گريه مي كند
 
 همسر مهران راد دلسوزي بر يادگار دفاع مقدس
 
جانباز ابراهيم مهران راد
 
ابراهيم مهران راد
 
ابراهيم مهران راد جانبازي كه 15 سال است درد را خسته كرده
 
 همسر مهران راد دلسوزي بر يادگار دفاع مقدس
 
جانباز ابراهيم مهران راد
 
تمام زندگي جانباز ابراهيم مهران راد
 
نحوه آماده كردن دارو توسط شيرين جافر همسر جانباز ابراهيم مهران راد
 
نحوه آماده كردن دارو توسط شيرين جافر همسر جانباز ابراهيم مهران راد
 
جانباز ابراهيم مهران راد
 
گاواژ مواد دارويي و غذايي به داخل معده ابراهيم مهران راد
 
نوشته هاي شيرين جانفر بر ديوارهاي اتاق همسر جانبازش
 
همسر جانباز مهران راد در حال گرفتن ناخن هاي همسرش مي باشد
 
اصلاح صورت جانباز مهران راد توسط همسرش
 
جانباز ابراهيم مهران راد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 31
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 5
  • خودم ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    بهشتی زمین‌نشین. آهای مسئولان ببینید، اوج ایثار و افتخار این مملکت را ببینید! خدا به حق عباس حسین قهر جهنم را جایگاه بعثی‌ها کنه! بازم دست فلاکت و خواری به سوی عراقی‌ها دراز کنید!
  • ۱۲:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    خدا لعنت کند کسانی را که جنگ میسازند...مادر و همسر مهربان خداوند به شما استقامت و صبر عنایت کند که با لطلفت روح بزرگتان اینگونه از این سرمایه بزرگ حمایت و مراقبت میکنید و خدا مارا ببخشد که فراموش میکنیم این امنیت را مدیون چه کسانی هستیم. اجرکم عندالله
  • جوادی ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    واقعا دلخراش است.آیا مسئولین ارتش به توصیه های مقام معظم رهبری برای بازدید از این اسوه های ایثار عمل کرده اند؟آیا نمی توان یک پرستار از ارتش برای او اختصاص دهند که کمکی به خانواده صبورش باشد؟
  • امير ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    سكوت....بغض.....هق هق گريه.... فقط همين/
  • امير ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    سكوت....بغض.....هق هق گريه.... فقط همين/
  • من ۱۳:۴۴ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    حالا اي همه دوستان معترض به خانواده‌هاي جانبازان، اي همه كساني كه مي گوييد ايثارگران همه چيز را بردند و خوردند، انصاف بدهيد ما برديم و خورديم يا شما؟ البته كه ما، ما كتكش را خورديم ما رنجش را برديم ولي شما لذتش را برديد و ميوه اش را خورديد. آخر شما فرصت درس خواندن داشتيد ولي فرزندان ما در جبهه ها از مرزهاي شما حراست كردند چه زمان جنگ و چه امروز كه شما باز احمقانه و بي توجه به اطرافتان، فتنه مي كنيد باز هم فرزندان ما از مرزهاي اين خاك پاك حراست مي كنند تا شما سر عقل بياييد و مستي شرابي كه خورده ايد بپرد. آري ما برديم و خورديم اما كتك را و رنج را.
  • سید محسن/آلمان ۱۴:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    بوسه بر قدمگاه همسران جانبازان سلحشور باید زد و خاک قدومشان را سرمه چشم تا شاید بخود آیم
  • مرتضی ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    ایناهم ادمن.ما هم.. مردونگیو جفتشون معنی کردن.واقعا که بهم میان
  • کریمی ۱۷:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    پیشنهاد می کنم فرمانده محترم ارتش چند تا ازاین عکس ها را بر روی دیوار دفتر کارشان نصب کنند.اگر ایشان دستور بدهند مسئولین مربوطه در ارتش هم این کار را انجام دهند آنوقت طعم غذایی را که هر روز میل می کنند بهتر درک خواهند کرد.خانواده این جانباز در همین حد کم رسیدگی هم از آنان در کنار حمید ماهی صفت تقدیر کرده اند ولی چه می شد منزلی مناسب ، پزشکی متخصص و سیستم مراقبتی بهتری برای ایشان ترتیب می دادند؟بخدا اگر رسیدگی به وضع ایشان و امثال او نکنید فردای قیامت باید پاسخگو باشید.
  • ۱۷:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    برادرم فدای چشمانت شوم که هنوز مردانگی و غیرت از آن می بارد.خواهرم تو نیز خوب به نصیحت پدر مرحومت گوش کرده ای . هیچ توقعی هم از هیچکس نداری و از آرزوهایت دیدار مقام معظم رهبری است که انشاءالله با همت مسئولین ارتش به همراه شوهر فداکارت به آن می رسی.کاری برایت نمی توانم انجام دهم بجز دعا
  • فدایی ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    فقط می شود گفت : آهای مسئولین شما را چه شده است؟ از نزدیک که درد را احساس نمی کنید.از این عکس ها کمی بدرد آیید.
  • ۲۰:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    سر تعظیم فرود میاورم به دلاور مردی که از ما دفاع کرده، از این کشور دفاع کرده.... با اشک مینویسم... شرمنده ام دلاور باز هم سر تعظیم فرود میاورم
  • ۲۲:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
    0 0
    بعد حالا ما هی بزنیم تو سر و کلّه هم! فردای قیامت چه جوری جواب این بزرگان رو میخواهیم بدیم؟! خواهشاً کاری کنید این خبر توی خبرگزاری های دیگه هم بیاد. یاعلی مدد
  • جانباز ۱۷:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۶
    0 0
    باز هم در سال یکبار و آنهم روز جانباز به یاد جانبازان افتادید. بقیه روز های سال از این قشر بی ادعا چرا یادی نمی شود واقعا مسولین جفا میکنند اگر تولد حضرت عباس و روز جانباز نبود بعید بود که به یاد این عزیزان باشیم واقعا شرم آور است از خدا بترسید
  • شرمنده ۱۹:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۶
    0 0
    فقط میتونم بگم شرمندتونم
  • ایرانی ۰۰:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۷
    0 0
    جوونهای امروزی این صحنه ها را ببینند و از خود خجالت بکشند اینجا ایران اسلامیست و دیار آرش و کاوه و فریدن و خرازی و باقری و باکری و زین الدین و میثمی
  • روضه گرد ۰۸:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۷
    0 0
    زمانه خواست تو را ماضی بعید کند ضمیر مفرد غائب کند ، شهید کند شناسنامه درد تو را کند تمدید تو را اسیر زمین مدتی مدید کند زمانه بافت لباس عزا به قامت تو که خود تهیه اسباب روز عید کند زمانه خواست که در خانگاه تاول ها تو را مراد کند درد را مرید کند کنون زمانه شاعر چه از تو بنویسد خدا نصیب غزل مصرعی جدید کند خدا نخواست فقط از تو سر بگیرد ؛ خواست "که ذره ذره تمام تو را شهید کند"... درود پروردگار به ساحت اين زخم خوردگان عشق...
  • k-1 ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۷
    0 0
    عراق و عراقيا منتظر باشند بزودي خدمت مي رسيم {با تشكر از امريكايي هاي اوضي كه فعلا جاي ما رو گرفتن تا ما خودمون رو برسونيم}
  • سیدمهدی ۱۵:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۷
    0 0
    مسئولین محترم نظام-چندبارتاکنون به این شهدای زنده سرزده اید؟این واجب تراست یافقط برای ظاهر سازی به مناسبت های مختلف هفته بسیج ودفاع مقدس هزینه های سرسام اورازبیت المال هزینه کنیم؟روزمکافات بدجوری حساب وکتاب بایدپس داد-آیاغیرازاین است؟
  • ساعی ۰۹:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    سلام زبان قادر نیست واژه ای بیاورد که حق این ایثارگری را و این رنج را ادا نماید. شرمنده ایم شرمنده ایم شررمنده ایم... ای کاش میشد این گونه تصاویر و فیلم ها از رسانه ملی چخش میشد تا شاید یک عده را از خواب غفلت تکانی بدهد بیدار شدنشان معلوم نیست
  • حق جو ۱۱:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    اگر امروز با این همه گناه و معصیت خداوند بلاهارا از مادور کرده و سایه رحمتش هنوز بر سر ماست بخاطر وجود کسانی همچون ابراهیم هاست واز بالاتر کسانی از انها مواظبت کرده وبر این کار صبور و شاکرهستند
  • شرمنده ترین ۱۶:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    اجرشان با خدا . انشالله سحر ظهور دوباره با لباس ارتشی دیده خواهد شد. اللهم عجل لولیک الفرج
  • مسافر ۱۷:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    دوست داشتم هم گام با درد هایت بگریم دوست داشتم بوسه ای به پیشانی ات بزنم دوست داشتم بوسه ای به دستان کبودت که مرا یاد مادر سادات(س) انداخت بزنم ، عزیز دلم... دوست داشتم دست همسر و خواهر جانباز ، مادرم را ببوسم کاش میتوانستم کمکی کنم... عافیت مریض ها و عاقبت بخیریشون و توفیق روز افزون همراهانشون حمدی به همراه صلوات بخوانیم
  • ناشناس ۱۷:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    ما مطیع ولایت فقیه هستیم!!!!! یا این فرشته ها. هنوز اندر خم یک کوچه موندیم که مشایی با قدرت در جایگاهها و پستهای مختلفش بماند یا نماند؟؟!!!!
  • مریم ۲۱:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    خداوندا عده‌ای چنین رنج میکشند و عده‌ای در حال مستی و ما نیز کجا هستیم!!!!!!!
  • ۰۱:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۹
    0 0
    اینه معنای عشق واقعی،نه با افزایش سن و نه با تغییر چهره و نه با از پاافتادگی هر یک از زن و شوهر این محبت و عشق ذره‌ای کم نخواهد شد.وبه فرمایش رهبر و مولایمان:در جوامع اسلامی،یعنی جوامع متدین و مذهبی،مشاهده می‌کنیم که دو نفر آدم مدت طولانی با هم زندگی می‌کنند و اصلا از هم سیر نمیشوند،بلکه دلبستگی‌شان به هم بیشتر می‌شود،انس و محبّت و وفایشان به همدیگر بیشتر می‌شود،این همان خاصیت تدین و دینداری و مذهبی بودن و جهات خدایی را رعایت کردن است.(خطبه عقد مورخه 1380/1/2)
  • جامانده از ره ۱۹:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۹
    0 0
    خوشا به سعادتتون .چشمام بارونی شده.زندگی الهی رو باید اینجا دید نه تو افسانه لیلی و مجنون. السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ).التماس دعا
  • ترنم ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۰۵
    0 0
    سلام واقعا نمي دونم چي بگم از اين همه ايثار. خواستم اگه براتون زحمتي نيست آدرسي از اين نمونه ايثار بهم بدين تا اگه بشه با چند نفر ديگه از بچه هاي پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران يه عرض ارادتي خدمتشون بكنيم.يا حداقل ازخود شما پيگيري كنيم.
  • ابوالفضل ۱۸:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۴
    0 0
    انشاالله آرزوی این خانواده برآورده می شود
  • dinvamazhab ۱۶:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۶
    0 0
    , و حاکمین ما چگونه پاسخ دهند در محضر عدل خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • علیرضا ۱۴:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۵
    0 0
    هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای هااااااااااااااااااااااااااااااااااااای هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس